همهی ما نابیناییم، هر کداممان به نوعی؛
آدمهای خسیس نابینا هستند، چون فقط طلا را میبینند.
آدمهای ولخرج نابینا هستند، چون امروزشان را میبینند.
آدمهای کلاهبردار نابینا هستند، چون خدا را نمیبینند.
آدمهای شرافتمند نابینا هستند، چون کلاهبردارها را نمیبینند.
خود من هم نابینا هستم، چون حرف میزنم اما نمیبینم که شما گوشهایی شنوا ندارید.
…………………………..
من اول آزادی را میخواهم بعد قدرت، قدرت بدون آزادی مفهومی ندارد.
…………………………..
هیچوقت اجازه ندهید کسی برای شما خدمتی انجام بدهد، چون حتماً در جایی از آن سوءاستفاده میکند و سعی کنید به دام کسی نیافتید چون به لقمه نانی همیشه بنده او خواهید بود، یعنی شکم گرسنهتان زنجیری ابدی برایتان خواهد گذاشت، آنهایی که دارند و میتوانند، همیشه منتظرند کسی برای درخواست کمک دست برابرشان بگیرد تا چیزی به او بدهند و پیوسته به اسارتش بگیرند.
کتاب : مردی که میخندد
نوشته: ویکتور هوگو