صادق هدایت ■ کتاب خواندن هم مثل همه چیز دیگر در این ملک لوس و بیمعنی شده. فقط دقیقهها را سرانگشت میشماریم تا چند تا گیلاس بالا بریزیم و با…
دسته بندی:داستانک
تربیت احمقانه ی فرزند والدين يوهان خيلی تأكيد داشتند كه فرزندانشان هميشه راستگو باشند. پدر اغلب میگفت كه اگر انسان اشتباهی كرد، بايد به آن اعتراف و عذرخواهی كند در…
داستان کوتاه نوشته خانم صدیقه کوهگرد _” از خون میترسم خانم دکتر! خیلی میترسم. وقتی خون میبینم انگار اون خون میجوشه اینقدر میجوشه که همه رو غرق میکنه.” -“یادت میاد…
داستان کوتاه پیچکهای تاک برای دانلود این داستان کوتاه به صورت فایل PDF می توانید بر روی این متن کلیک کنید . (رایگان) پیش از این بلبل شبها آواز نمیخواند….
دکتر و خانم ها من خیلی خواب می بینم. خوب و بدش مهم نیست، چون هیچکدام به انتها نمی رسد و خواب بعدی شروع می شود. صبح هیچکدام را به…
در بهار برف ها هنوز آب نشده است، اما بهار رخصت مي طلبد تا با جانت عجين شود. اگر بيماري سختي گرفته و خوب شده باشيد، اين حالت ملكوتي را…
شوخي کوچولو نيمروزي بود آفتابي ، در يك روز سرد زمستاني … يخبندان شديد و منجمد کننده ، بيداد مي كرد. جعدهاي فرو لغزيده بر پيشاني نادنكا که بازو به…
آمريکايی وار نظر به عزم راسخی که برای اقدام به يک ازدواج کاملاً قانونی دارم ، و با توجه به اين نکته که هيچ ازدواجی بدون مشارکت جنس مونث امکان…
بوقلمون صفت اچوملف ، افسر کلانتري ، شنل نو بر تن و بقچه ي کوچكي در دست ، در حال عبور از ميدان بازار است و پاسباني موحنايي با غربالي…
کبری خانم، قلب، مربع و ستاره کبری خانم را خیلی دوست داشتم. یکی از بانمکترین بیماران من بود. قند و چربی و فشار داشت و خیلی دارو میخورد. آن قدر…