برش هایی از کتاب جنگ چهره زنانه ندارد اثر سوتلانا الکسیویچ
گزیده کتاب
یادم می آد یه مجروح آلمانی رو زمین دراز کشیده بود و با دستاش زمین رو چنگ می زد، درد داشت، سرباز ما نزدیکش شد و بهش گفت ” به این خاک دست نزن! این خاک منه! خاک تو، تو وطن خودته…”
……………………
“چی بعد از ما میمونه؟ من معلم تاریخ هستم… تا جایی که یادمه، کتاب تاریخ رو سه بار تغییر دادن. من از روی سه کتاب درسی مختلف درس دادم…”
……………………
ما جهان بدون جنگ را نمیشناختیم، دنیای جنگ دنیایی بود که با آن آشنا بودیم، و مردمان جنگ تنها مردمانی که می شناختیمشان. من امروز جهان و مردمی جز این نمیشناسم. آیا جهان و مردم غیر جنگی زمانی وجود خارجی داشتهاند؟
کتاب: جنگ چهره زنانه ندارد
نویسنده : سوتلانا الکسویچ
برگردان : عبدالمجید احمدی