گزیده کتاب خداحافظ گاری کوپر نوشته رومن گاری
میلیونها و میلیاردها آدم توی این دنیا هست که همشون میتونن بی تو زندگی کنن. اما آخه چرا من نمیتونم؟! این درد رو کجا ببرم؟! من نمیتونم بی تو زندگی کنم! کاری که هر کسی میتونه بکنه، کاری که از یه بچهی پنج ساله برمیآد، از من برنمیآد.
………………………………..
از همین میترسم که به کسی یا چیزی عادت کنی، اونوقت اون کس یا اون چیز قالت بذاره. اون موقع دیگه هیچی برات باقی نمیمونه. میفهمی چی میخوام بگم؟… از کسایی که میزارن میرن خوشم نمیاد. واسه همینم اول از همه خودم میرم، اینجوری خاطرجمعتره.
………………………………..
وقتی دو نفر اینجور که تو میگی بهم بچسبن عاقبت کارشون به اونجا میکشه که اتومبیل و خونه میخرن و کار و کاسبی و بچه و اینجور چیزا راه میاندازن. انوقت دیگه رابطشون عشق نیست، اسمش میشه زندگی.
………………………………..
دنیا هنوز آماده نیست. دنیا برای بچه دار شدن آمادگی ندارد. من دوست ندارم کسی را اذیت کنم. آن وقت چطور بچه ی خودم را شکنجه بدهم؟
امروز دیگر نمی شود بچه دار شد. فقط جمعیت زیاد می شود، آمار بالا می رود. حالا ساده است بچه دار می شوی، ولی بعد یک روز می رسد که بچه ات می آید توی چشمت نگاه می کند. چیزی نمی گوید. فقط نگاهت می کند. همین.
آن وقت چه می کنی؟ خودت را روی پاهایش می اندازی؟ یا چی؟…
کتاب: خداحافظ گاری کوپر
نوشته : رومن گاری
برگردان : سروش حبیبی