روسپی بزرگوار
■ فرد: می فهمی چه کار می خواهی بکنی؟
● لیزی: چه کار می خواهم بکنم.
■ فرد: می خواهی برای خاطر یک سیاه به ضد یک سفید شهادت بدهی.
● لیزی: آخر این سفید است که گناهکار است.
■ فرد: او گناهکار نیست.
● لیزی: گناهکار است، برای اینکه آدم کشته.
■ فرد: برای چی؟
● لیزی: برای اینکه آدم کشته.
■ فرد: ولی او یک سیاه را کشته.
● لیزی: باشد
■ فرد: اگر قرار باشد هر دفعه که آدم یک سیاه را می کشد گناهکار باشد …
● لیزی: او حق نداشت
■ فرد: چه حقی؟
● لیزی: حق نداشت.
■ فرد: شاید حق در ولایت شما معنی دیگری دارد. گناهکار یا بیگناه تو نباید باعث محکومیت هم نژادت بشوی.
● لیزی: من نمی خواهم کسی را محکوم کنم. آنها از من سوال می کنند چه دیده ای من هم هر چه را که دیده ام، می گویم.
■ فرد: چه رابطه ای بین تو و این سیاه لعنتی هست. برای چه ازش حمایت می کنی.
● لیزی: من اصلا نمی شناسمش.
■ فرد: پس؟
● لیزی: من می خواهم حقیقت را بگویم.
نام : روسپی بزرگوار
نویسنده : ژان پل سارتر
برگردان : بهمن نوایی