پاییز داغ نوشته آلیس مونرو
موری او را به سینما برد. آنها فیلم «پدر عروس» را دیدند. گریس خیلی از آن بدش آمد. او از دخترهایی مثل همان که نقشش را «الیزابت تیلور» بازی میکرد متنفر بود. دخترهای ثروتمند لوسی که جز چرب زبانی و درخواست کردن هیچ انتظاری از آنها نمی رود.
موری گفت که این فقط یک فیلم کمدی است؛ گریس هم میگفت که موضوع این نیست. او نمیتوانست فکر کند که علت این است که او یک پیشخدمت بود و آن قدر فقیر که حتی نمیتوانست به دانشکده برود و اگر او چنین عروسی میخواست باید سالها پول جمع میکرد تا بتواند هزینهاش را بپردازد.
گریس نمیتوانست توضیح دهد یا حتی خودش کاملاً درک کند که احساسش حسودی نبود؛ خشم بود و علت عصبانیتش این نبود که او نمیتوانست آنگونه خرید کند یا لباس بپوشد؛ بلکه به این خاطر که این الگویی بود که دخترها باید مانند آن میشدند. این چیزی بود که مردها، مردم، همه از دخترها انتظار داشتند؛ زیبا، عزیزدردانه، لوس، خودخواه و بیمغز. یک دختر باید چنین باشد تا عاشقش بشوند.
نام : پاییز داغ
نویسنده : آلیس مونرو