14 اسفند 1400 0دیدگاه 96نمایش داستان کوتاه “دایی جواد گندم شد” نوشته صبا کوهگرد عرق از سرورویم میبارد. اول، سنگِقبرِ آقاجان را کَندم بعد بیبی و… بیشتر بخوانید